میرزا رضا کرمانی

میرزا رضا کرمانی فرزند ملاحسین عقدایی
ولادت: ۱۲۲۶ خورشیدی/ کرمان / سال۱۳۱۴
وفات: ۲۲ مرداد ۱۲۷۵ خورشیدی/ سال۱۳۱۴ در میدان مشق تهران به دار آویخته شد.
لقب: «شاهشکار»
علت شهرت: از آزادیخواهان و شاگردان سید جمالالدین اسدآبادی/ قاتل ناصرالدین شاه
میرزارضا کرمانی برای شکایت از حاکم کرمان به تهران آمد، اما مورد آزار نایبالسلطنه کامران میرزا قرار گرفت و مدتها همراه حاج سیاح محلاتی و چند تن دیگر در زندان محبوس بود.
وی پس از آزادی جزو مریدان سید جمالالدین اسدآبادی شد. میرزارضا کرمانی بهشدت تحت تأثیر تعلیمات سید جمال قرار گرفته بود. وی در شهر بارفروش بهقصد کشتن کامران میرزا یک پنجلول روسی خرید، اما مدتی بعد قصدش را تغییر داد و تصمیم گرفت کسی را که فکر میکرد ریشهٔ تمام ستمهاست، از میان بردارد.
میرزا رضا کرمانی پس از ملاقات با سید جمالالدین اسدآبادی در ۲۶ رجب ۱۳۱۳ق از استانبول حرکت کرد و به عنوان خدمتکار شیخ ابوالقاسم برادر کوچک شیخ احمد روحی از راه طرابوزان به تفلیس بعد بادکوبه و از آنجا به مشهدسر (بابلسر فعلی) وارد ایران شد و با تهیهٔ تپانچه روسی در بارفروش (بابل فعلی) ۲شوال همان سال به شهرری وارد شد[۱]
میرزا در شهرری مخفیانه به دیدار شیخ هادی نجمآبادی که روحانی مبارز، خوشنام و نیکوکاری بود میرود، این ایام هم مقارن با پنجاهمین سال سلطنت ناصرالدین شاه بود و در روز پنجشنبه ۱۱ اردیبهشت ۱۲۷۵ (مقارن پنجشنبه ۱۷ ذی القعده ۱۳۱۳ قمری) برابر با ۳۰ آپریل ۱۸۹۶، ناصرالدین شاه برای زیارت به شاهعبدالعظیم رفت میرزا نیز با استفاده از این فرصت به بهانهٔ تقدیم نامهای به شاه به او نزدیک شده و از زیر عریضه با تپانچه به ناصرالدین شاه شلیک میکند.
وی شاه را در هنگام ورود به امامزاده حمزه، در داخل حرم هدف گلوله قرار داد. وی در موقع بازجویی کسی را بهعنوان همدست یا مطلع معرفی نکرد. مظفرالدین شاه در ابتدا قصد قصاص نداشت اما به تحریک اطرافیان از جمله شیخ محمدحسن شریعتمدار پس از مدتی دستور اعدام وی را صادر کرد.
طبق استناد بر تاریخ یکصد ساله ایران، در بازجوییها یا استنطاقات انجام گرفته از ضارب (میرزا رضای کرمانی)، مطالبی در رابطه با یهودیان عنوان شدهاست که بیتردید میتواند نشانگر انسانیت و معرفت وی در رابطه با حمایت از حق و حقوق مظلومان و ستمدیدگان به ویژه اقلیتهای دینی بودهباشد.
در بخشی از اعترافات، میرزا رضای کرمانی گفته بود «من قبلاً وسیلهٔ بهتری داشتم که ناصرالدین شاه را بکشم بدون آنکه گرفتار شوم، بدین ترتیب که اطلاع یافتم که شاه به باغ یکی از اعیان برای گردش میرود پس خود را به باغ رسانده مخفی شدم، شاه آمد و کشتن او بسیار آسان و راه فرار برای من باز بود اما او را نکشتم، زیرا عدهای یهودی در آن روز (یکی از اعیاد کلیمیان) برای تفریح در آن باغ اقامت داشتند و اگر شاه کشته میشد و من فرار میکردم، خون را به گردن یهودیانی که در باغ حضور داشتند میانداختند به این دلیل من از انجام آن امر منصرف شدم.».[۲]
مرگ
[caption id="attachment_1148" align="alignleft" width="214"]
میرزارضا در سحرگاه روز پنجشنبه دوم ربیعالاول در میدان مشق تهران بهدار آویخته شد. بعد از مرگش شیخ هادی نجمآبادی برای وی مراسم چهلم و سالگرد برگزار کرد که افراد بسیار معدودی در آن شرکت کردند.[۳]
میرزا قبل از مرگش در بازجوئیها که از وی پرسیده شد به چه دلیل شاه را به قتل رسانده شاه چه گناهی کرده در جواب گفت: وقتی در کشورم این همه ظلم و جور و فساد میدیدم و حق خوری و حق کشی با تمام این حرفها وقتی میدیدم قدرت اول مملکت شاه است پس با خودم گفتم اگر شاه خبر ندارد از وضعیت کشورش که وای به حال مملکتی که شاه آن ایشان باشد و اگر شاه خبر داشت از وضعیت کشور پس حق او بود قتل و کشتنش و من از این اقدامم خرسند هستم.
نمونه اشعار
گفته میشود شاهشکار وصیت کرده تا این شعر را – که احتمالا از خودش بوده – بر روی سنگ قبرش بنویسند:[۴]
محب آل محمد غلام هشت و چهار فدایی مردم ایران رضای شاه شکار
منابع
۱- «صوراسرافیل». ۳. ۲- تروعا، یهودیان ایرانی در تاریخ معاصر، هما سرشار، انتشارات مرکز تاریخ شفاهی یهودیان، پاییز ۱۹۹۶، صفحهٔ ۱۸۱ ۳- تاریخ بیداری ایرانیان صفحه ۷۵–۹۶ – ناظم الاسلام کرمانی شابک ۹۷۸-۹۶۴-۰۰-۰۴۸۹-۰ ۴- «تاریخ ایرانی». www.tarikhirani.ir. بازبینیشده در ۲۰۱۹-۰۳-۳۰٫
]]>